نام و نام خانوادگی: سال تولد: نام شهر: نام استان: نام کتابخانه:
ماجرایی را که در ادامه میخوانید، در یک یا چند پاراگراف ادامه بدهید و یک داستان کوتاه بنویسید.
مامانم گفته بود: «بچه! اگه ده دقیقه قبل از سال تحویل خونه نباشی...» بقیهاش را نشنیده بودم و تندی دویده بودم تا کتاب سفرهای گالیور را بخرم و عوض مسافرتی که قرار بود نرویم، سفر کنم به دل قصهها. اما حالا تاکسی عینهو لاکپشت راه میرفت و عقربهی ساعت عینهو خرگوش. دلم شور افتاده بود، چون اگر سر ده دقیقه نمیرسیدم، مامانم سفر توی قصهها را هم ممنوع میکرد. کتاب را باز کردم که لااقل اگر کار به آنجا رسید، چند صفحهاش را خوانده باشم که راننده زد روی ترمز و گفت: «بفرما! رسیدیم.» خوشحال سرم را از توی کتاب آوردم بیرون. اما اینجا که خانه ما نبود. اینجا...
*********** آنهایی که اهل شعر و شاعری هستند هم میتوانند به جای داستان بالا، دنباله این شعر را برای هدهد سفید بنویسند:
مامان به من گفته بود شیطونی دیگه تعطیل باید تو خونه باشی برای سالِ تحویل
من ولی رفته بودم چندتا کتاب بگیرم تا از کتاب نخوندن تو کل عید، نمیرم
کتابمو خریدم زود پریدم تو تاکسی راننده اشتباه رفت وااای به مامان بگم چی.....؟
ورود به سیستم
ارسال پیغام
نکته : شماره ثبت, شماره رکورد و یا هر داده ورودی که باعث بروز خطا شده است را در متن بازخورد ارسال نمایید.