فهرست ها
هر هفته به یاد شهدای شهرمان:زندگی نامه شهید «محمّد بلباسی»
هر هفته به یاد شهدای شهرمان
زندگی‌نامه شهید:
شهید «محمّد بلباسی» با تولدش در سال 1343، شادی مضاعفی به کانون زندگی «قدیر و سکینه» بخشید. کودکانه‌هایش در «آسور» از توابع فیروزکوه گذشت.
«محمّد» چهار ساله بود که همراه خانواده، به «نور» مهاجرت کرد. از این‌رو، دوره ابتدایٔی‌اش را در دبستان «طالقانی» این شهر گذراند. سپس، با طی مقطع راهنمایٔی در مدرسه «داریوش» سابق نور، تحصیلاتش را تا پایه دوّم متوسطه در رشته حسابداری، در همین شهر ادامه داد.
او که قرآن را در خردسالی آموخته بود، در عمل به آن کوشا بود. نسبت به انجام فرایٔض واجب و رعایت فرامین دین، تقید خاصی داشت. در بیان ارادتش به اهل بیت (ع) پدرش می‌گوید: «هر سال در ماه رمضان، افطاردهی می‌کردیم. شب نهم محرّم هم مراسم داشتیم. محمّد در انجام همه این کارها حضور داشت و زحمت زیادی می‌کشید.»
محمد، نوجوان بود که تحت‌تأثیر اندیشه‌های انقلابی برادرش «جواد»، آثار امام خمینی و شهیدان مطهّری و بهشتی را با همراهی او، در شهرهایی چون نور، بهشهر و تنکابن توزیع می‌کرد. علاوه بر آن، او در راهپیمایٔی‌های ضدّ طاغوت شرکت داشت
بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب، محمد از اولین نفراتی بود که جهت بیداری قشر جوان، به فروش کتاب‌های اسلامی مبادرت ورزید.
در سال 1358، در کِسوت بسیجی، به کردستان عزیمت کرد. سپس، در سال‌های 1359 و 1360 به عنوان پاسدار رسمی، از سپاه فیروزکوه، راهی جنوب شد.
قدیر از فرزندش این‌گونه روایت می‌کند: «به خانواده‌های شهدا سر می‌زد و نسبت به آن‌ها رفتار خوبی داشت. حتّی یک روز که در آمل، 28 شهید را تشییع می‌کردند، محمد رفت بیست نفر را جمع کرد و با آن‌ها، به تک تک خانواده�های این شهدا سر زد.»
گفته‌های مادر نیز، درباره محمد، شنیدنی است: «علاقه زیادی برای رفتن به جبهه داشت. بعد از شهادت برادرش می‌گفت: من هم باید مثل او شهید شوم. گفتم: چه کسی از من و پدرت نگهداری کند؟ گفت: خدا شما را نگه می‌دارد. او یک ماه بعد از شهادت برادرش، شهید شد.»
و سرانجام، محمد در پانزدهم بهمن 1361، از سپاه چالوس راهی جبهه موسیان [منطقه عمومی فکه] شده، در آن‌جا به شهادت رسید و هفت روز بعد، با تشییع اهالی نور، در گلستان شهدای «مسجد جامع» این شهر آرام گرفت.
